لطیفه ای عجب است این که لعل سیرابشمـدام مـی چـکـد وکـم نـمـی شـود آبــشکـسـی کـه راه بـه بـحـر مـحـیط وحـدت بـردغـریب نیسـت درآغوش دشـت سـیلابـشچـو مر…
لطیفه ای عجب است این که لعل سیرابش | مـدام مـی چـکـد وکـم نـمـی شـود آبــش |
کـسـی کـه راه بـه بـحـر مـحـیط وحـدت بـرد | غـریب نیسـت درآغوش دشـت سـیلابـش |
چـو مرده ای است که خـوابـانده اند در کافور | کسی که در شب مهتاب می برد خوابش |
چـــو تـــیــر ســخــت کــمــان بـــرون عــارف | ز مسجـدی که بـود رو بـه خلق محـرابـش |
قدمی که خـم شـود از بـار درد و غـم صـائب | نهنگ می کـشـد از بـحـر عـشـق قـلابـش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج