بـکشت غمزه آن شوخ بـی گناه مرافکند سیب ز نخدان او بـه چـاه مراغلام هندوی خالش شدم ندانستمکاسیر خـویش کند زنگی سیاه مرادلـم بـجـا و دماغـم سـلیم بـود و…
بـکشت غمزه آن شوخ بـی گناه مرا | فکند سیب ز نخدان او بـه چـاه مرا |
غلام هندوی خالش شدم ندانستم | کاسیر خـویش کند زنگی سیاه مرا |
دلـم بـجـا و دماغـم سـلیم بـود ولی | ز راه رفـتــن او دل بــشـد ز راه مـرا |
هـزار بــار فـتـادم بـه دام دیـده و دل | هنـوز هیچ نـمـیبـاشـد انـتـبـاه مـرا |
ز مـهـر او نـتـوانـم کـه روی بــرتـابـم | ز خـاک گـور اگـر بــردمـد گـیـاه مـرا |
بـه جـور او چو بـمیرم ز نو شوم زنده | اگر بـه چـشـم عـنایت کند نگاه مرا |
عــبــیـد از کــرم یـار بــر مــدار امـیـد | که لطف شامل او بس امیدگاه مرا |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج