ای صـوفـیـان عـشـق بــدریـد خـرقـه هـاصد جـامه ضرب کرد گل از لذت صـبـاکــز یـار دور مـانـد و گـرفــتــار خــار شــدزین هر دو درد رسـت گـل از امر ایتـی…
ای صـوفـیـان عـشـق بــدریـد خـرقـه هـا | صد جـامه ضرب کرد گل از لذت صـبـا |
کــز یـار دور مـانـد و گـرفــتــار خــار شــد | زین هر دو درد رسـت گـل از امر ایتـیا |
از غـیـب رو نـمـود صــلـایـی زد و بــرفـت | کاین راه کوتهست گرت نیست پـا روا |
من هم خـموش کردم و رفتـم عقیب گل | از من سلام و خدمت ریحان و لاله را |
دل از سخن پر آمد و امکان گفت نیست | ای جـان صوفیان بـگشا لب بـه ماجرا |
زان حال ها بـگو که هنوز آن نیامده ست | چـون خوی صوفیان نبـود ذکر مامضی |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج