نکشیدیم شبی سیمبری در بر خویشدست ماهمچو سبو ماند به زیر سر خویشنیست پـروانه من قابـل دلسوزی شمعمـگـر ازگـرمـی پــرواز بــسـوزم پــر خـویـشگردن شـیشـه …
نکشیدیم شبی سیمبری در بر خویش | دست ماهمچو سبو ماند به زیر سر خویش |
نیست پـروانه من قابـل دلسوزی شمع | مـگـر ازگـرمـی پــرواز بــسـوزم پــر خـویـش |
گردن شـیشـه می حـکم بـیاضـی دارد | که کسی از خط پـیمانه نپـیچـد سر خویش |
چـنـد مـژگـان تـو بـااهل نظـر کـج بـازد؟ | هیچ کس تـیر نینداخـتـه بـر لشـکـر خـویش |
نیستـی اخگر، ازین پـرده نیلی بـدر آی | چـند در پـرده تـوان بـود زخـاکستـر خـویش؟ |
کشتی خویش بـه ساحل نتوانی بـردن | تـادرین بـحـر فـلـاخـن نـکـنی لـنـگـر خـویش |
چـون بـه بـیداری ازان روی نظر بـردارد؟ | آنـکـه در خــواب نـهـد آیـنـه زیـرسـرخـویـش |
خـبـر از مسـتـی سـرشـار ندارد صـائب | هرکه مستـانه نزد در دل خـم ساغر خویش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج