فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ١٩٢: نکشیدیم شبی سیمبری در بر خویش

نکشیدیم شبی سیمبری در بر خویشدست ماهمچو سبو ماند به زیر سر خویشنیست پـروانه من قابـل دلسوزی شمعمـگـر ازگـرمـی پــرواز بــسـوزم پــر خـویـشگردن شـیشـه …

نکشیدیم شبی سیمبری در بر خویشدست ماهمچو سبو ماند به زیر سر خویش
نیست پـروانه من قابـل دلسوزی شمعمـگـر ازگـرمـی پــرواز بــسـوزم پــر خـویـش
گردن شـیشـه می حـکم بـیاضـی داردکه کسی از خط پـیمانه نپـیچـد سر خویش
چـنـد مـژگـان تـو بـااهل نظـر کـج بـازد؟هیچ کس تـیر نینداخـتـه بـر لشـکـر خـویش
نیستـی اخگر، ازین پـرده نیلی بـدر آیچـند در پـرده تـوان بـود زخـاکستـر خـویش؟
کشتی خویش بـه ساحل نتوانی بـردنتـادرین بـحـر فـلـاخـن نـکـنی لـنـگـر خـویش
چـون بـه بـیداری ازان روی نظر بـردارد؟آنـکـه در خــواب نـهـد آیـنـه زیـرسـرخـویـش
خـبـر از مسـتـی سـرشـار ندارد صـائبهرکه مستـانه نزد در دل خـم ساغر خویش

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج