هر گـه کـه ناوکـی ز کـمانت کـمانه کـرداول شــکــاف ســیـنـه مـرا نـشــانـه کـرددسـتـی کـه بـر میان وصـال تـو می زدمتــیـغ فـراق مـنـقـطــعــش از مـیـا…
هر گـه کـه ناوکـی ز کـمانت کـمانه کـرد | اول شــکــاف ســیـنـه مـرا نـشــانـه کـرد |
دسـتـی کـه بـر میان وصـال تـو می زدم | تــیـغ فـراق مـنـقـطــعــش از مـیـانـه کـرد |
تـا چـشـمم اوفـتـاد بـه شـاهین زلف تـو | عـنقـای عـشـق بـر سـر من آشـیانه کرد |
سـیـل غـمـت فـتـاد بـه فـکـر خـرابـی ام | چـندان که در خـرابـه من جـغـد خـانه کرد |
در نـاف آهـوان خـتــا نـافـه گـشـت خـون | تـا جـعد مشک بـوی تـو را بـاد شـانه کرد |
هر سـر خـبـر ز سـر محـبـت کـجـا شـود | الـا سـری کـه سـجــده آن آسـتــانـه کـرد |
تــنـهـا مـن اسـیـر خـط و خــال او شـدم | بس مرغ دل که صید بدین دام و دانه کرد |
تیغ ستم کشیده به سر وقت من رسید | الـحـق کـه در حـقـم کـرم بـی کـرانه کـرد |
گـفـتـم مگـر ز بـاده بـه دامن نشـانمـش | بـرخـاسـت از میانه و مسـتـی بـهانه کرد |
مـنت خـدای را کـه شـراب صـبـوحـی ام | فـارغ ز ورد صـبــح و دعـای شـبــانـه کـرد |
بـی مهری از تـو دید فـروغـی ولی مدام | فـریـاد از آســمـان و فـغـان از زمـانـه کـرد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج