فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ١٨٥: از بس که ریخت جرعه بر خاک ما ز بالا

از بـس که ریخـت جـرعه بـر خـاک ما ز بـالاهـــر ذره خــــاک مـــا را آورد در عــــلــــالـــاسینه شکاف گشته دل عشق باف گشتهچون شیشه صاف گشته از جام حق …

از بـس که ریخـت جـرعه بـر خـاک ما ز بـالاهـــر ذره خــــاک مـــا را آورد در عــــلــــالـــا
سینه شکاف گشته دل عشق باف گشتهچون شیشه صاف گشته از جام حق تعالی
اشـکوفه ها شـکفتـه وز چـشـم بـد نهفتـهغـیـرت مـرا بـگـفـتـه مـی خـور دهـان مـیـالـا
ای جـان چـو رو نمودی جـان و دلـم ربـودیچـون مشـتـری تـو بـودی قـیمت گرفـت کالا
ابـــرت نـــبـــات بـــارد جـــورت حـــیــات آرددرد تـــو خـــوش گــوارد تـــو درد را مــپـــالــا
ای عشـق بـا تـوسـتـم وز بـاده تـو مسـتـموز تــو بــلـنـد و پــســتــم وقــت دنـا تــدلـی
مـاهـت چــگـونـه خـوانـم مـه رنـج دق داردســروت اگـر بــخــوانـم آن راســتــســت الـا
سـرو احــتــراق دارد مـه هـم مـحــاق داردجـز اصـل اصـل جـان ها اصـلـی نـدارد اصـلـا
خـورشید را کسـوفی مه را بـود خـسـوفیگـر تـو خـلـیـل وقـتـی ایـن هـر دو را بـگـو لـا
گـویند جـمـلـه یاران بـاطـل شـدند و مـردندبــاطــل نـگـردد آن کـو بــر حــق کــنـد تــولـا
این خـنده های خـلقان بـرقیست دم بـریدهجـز خـنده ای کـه بـاشـد در جـان ز رب اعـلا
آب حـیات حـقست وان کو گریخـت در حـقهم روح شـد غـلـامـش هم روح قـدس لـالـا

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج