فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 27 اردیبهشت 1404

پایگاه خبری شاعر

شماره ١٨٢: نرگس که فلک چشم و چراغ چمنش کرد

نرگس که فلک چشم و چـراغ چمنش کردچشم تـو سرافکنده بـه هر انجـمنش کردتـا غـنـچـه بـه بـاغ از دهـن تـنـگ تـو دم زدعـطـار صـبـا مشـک خـتـن در دهنش کردتــا…

نرگس که فلک چشم و چـراغ چمنش کردچشم تـو سرافکنده بـه هر انجـمنش کرد
تـا غـنـچـه بـه بـاغ از دهـن تـنـگ تـو دم زدعـطـار صـبـا مشـک خـتـن در دهنش کرد
تــا گــل بــه هـواخــواهـی روی تــو درآمـدنقاش چـمن صـاحـب وجـه حـسـنش کرد
تـا سـرو پـی بــنـدگـی قـد تـو بــرخـاسـتدور فــلــک آزاد ز بـــنــد مــحـــنــش کــرد
تـا لـاف بـه هـم چـشـمـیت آهوی حـرم زدسـلطان قضـا امر بـه خـون ریخـتـنش کرد
هر خون که بـه خاک از دم تیغ تو فروریختفـردای جــزا کـس نـتــوانـد ثــمـنـش کـرد
هـر جـامـه کـه بـر قـامـت عـشـاق بـریدنـدعشق تـو بـه سر پـنجه قدرت کفنش کرد
هـر شــام دل از یـاد ســر زلـف تــو نـالـیـدمـانـنـد غـریـبـی کـه هـوای وطـنـش کـرد
هر کس که بـه شیرین دهنی دل نسـپـاردنـتـوان خـبـر از حـال دل کـوهـکـنـش کـرد
بـا هیچ نـشـانـی نـکـنـد سـخـت کـمـانـیکـاری که بـه دل غـمزه ناوک فـکنش کـرد
دردا کــه ز مـعــشــوق نـشــد چــاره دردمتـا جـذبـه عشق آمد و هم درد منش کرد
گفتـم که دل اهل جنون را بـه چه بـستـیدستی به سر زلف شکن بر شکنش کرد
زنـهار بـه مـسـت در مـی خـانـه مـخـنـدیدکاین بی خبـری بـا خبر از خویشتنش کرد
چشمی که به یک غمزه مرا طبع غزل دادنـسـبـت نـتـوانـم بـه غـزال خـتـنـش کـرد
یـاقـوت صـفـت خـون جـگـر خـورد فـروغـیتـا جـوهـری عـقـل قـبـول سـخـنـش کـرد

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج