رو تـرش کـن که همه روتـرشـانند این جـاکـور شـو تـا نـخـوری از کـف هـر کـور عـصـالـنگ رو چـونک در این کـوی همه لـنگـانندلتـه بـر پـای بـپـیچ و کـژ و مژ…
رو تـرش کـن که همه روتـرشـانند این جـا | کـور شـو تـا نـخـوری از کـف هـر کـور عـصـا |
لـنگ رو چـونک در این کـوی همه لـنگـانند | لتـه بـر پـای بـپـیچ و کـژ و مژ کن سـر و پـا |
زعـفـران بــر رخ خــود مـال اگـر مـه رویـی | روی خـوب ار بـنـمـایـی بـخـوری زخـم قـفـا |
آیـنـه زیـر بــغـل زن چـو بــبـیـنـی زشـتـی | ور نــه بــدنــام کــنــی آیــنــه را ای مــولــا |
تـا که هشیاری و بـا خویش مدارا می کن | چونک سرمست شدی هر چه که بادا بادا |
سـاغری چـند بـخـور از کف سـاقی وصال | چـونک بـر کار شـدی بـرجـه و در رقـص درآ |
گرد آن نقطه چـو پـرگار همی زن چـرخـی | این چـنین چـرخ فریضه ست چـنین دایره را |
بـازگـو آنچ بـگـفـتـی کـه فـرامـوشـم شـد | سـلـم الـلـه عـلـیـک ای مـه و مـه پـاره مـا |
سـلم الـله عـلیک ای همه ایام تـو خـوش | سـلـم الـلـه عـلیک ای دم یحـیی الـموتـی |
چـشم بـد دور از آن رو که چو بـربـود دلی | هـیچ سـودش نـکـنـد چـاره و لـا حـول و لـا |
مـا بـه دریـوزه حـسـن تـو ز دور آمـده ایـم | مــاه را از رخ پـــرنــور بـــود جــود و ســخــا |
ماه بـشنود دعای من و کف ها بـرداشـت | پـیـش مـاه تـو و مـی گـفـت مـرا نـیـز مـهـا |
مه و خورشید و فلک ها و معانی و عقول | سـوی ما محـتـشمانند و بـه سوی تـو گدا |
غیرتـت لب بـگزید و بـه دلم گفت خـموش | دل من تـن زد و بـنشـسـت و بـیفـکـند لـوا |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج