کـسـی ز فـتــنـه آخــر زمـان خــبــر داردکه زلف و کاکل و چشم تو در نظر داردنه دیده از رخ خوب تو می توان برداشتنـه آه ســوخــتــگـان در دلـت اثــر دارد…
کـسـی ز فـتــنـه آخــر زمـان خــبــر دارد | که زلف و کاکل و چشم تو در نظر دارد |
نه دیده از رخ خوب تو می توان برداشت | نـه آه ســوخــتــگـان در دلـت اثــر دارد |
نه دل از طـره خـم بـرخـمت تـوان بـرکند | نه شام تـیره هجـران ز پـی سحـر دارد |
ز سـحـر نـرگـس جـادوی تـو عـیانم شـد | کـه فـتـنه های نهانی بـه زیر سـر دارد |
هزار نشئه فزون دیده ام ز هر چـشـمی | ولــی نــگــاه تــو کــیـفــیـت دگــر دارد |
ز ابـروان تـو پـیوسـتـه مـی تـپـد دل مـن | کـه از مـژه بــه کـمـان تـیـر کـارگـر دارد |
حـدیث سـوخـتـگانت بـه لاله بـاید گفـت | کـز آتــش سـتـمـت داغ بــر جـگـر دارد |
سـری بـه عـالم عـشـقـت قدم تـواند زد | کـه پـیش تـیغ بـلا سـینه را سـپـر دارد |
بـرغـم غـیر مکش دم بـه دم فـروغـی را | کـه مـهرت از همـه آفـاق بـیشـتـر دارد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج