که می رود بـه شـفاعت که دوسـت بـازآردکـه عـیـش خـلـوت بــی او کـدورتــی داردکه را مجـال سخن گفتـنست بـه حضرت اومـگـر نـسـیـم صـبــا کـایـن پــیـام بــ…
که می رود بـه شـفاعت که دوسـت بـازآرد | کـه عـیـش خـلـوت بــی او کـدورتــی دارد |
که را مجـال سخن گفتـنست بـه حضرت او | مـگـر نـسـیـم صـبــا کـایـن پــیـام بــگـذارد |
سـتـیزه بـردن بـا دوسـتـان همین مثـلست | که تـشنه چـشمه حـیوان بـه گل بـینبـارد |
مـرا کــه گــفــت دل از یـار مـهـربــان بــردار | بــه اعـتـمـاد صـبــوری کـه شـوق نـگـذارد |
کـه گـفـت هر چـه بـبـینـی ز خـاطـرت بـرود | مـرا تـمـام یـقـیـن شـد کـه سـهـو پـنـدارد |
حـرام بـاد بـر آن کس نشسـت بـا معشوق | کـه از سـر هـمـه بـرخـاسـتـن نـمـی یـارد |
درسـت ناید از آن مدعـی حـقیقـت عـشـق | کـه در مـواجـهه تـیغـش زننـد و سـر خـارد |
به کام دشمنم ای دوست این چنین مگذار | کـس ایـن کـنـد کـه دل دوسـتـان بــیـازارد |
بــیـا کـه در قـدمـت اوفـتـم و گـر بــکـشـی | نمـیرد آن کـه بـه دسـت تـو روح بـسـپـارد |
حـکـایـت شـب هـجـران کـه بـازدانـد گـفـت | مگر کسی که چو سعدی ستاره بشمارد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج