سـهی سـروی که من دارم نظر بـر قد رعنایشدو عـالـم چـون دو زلـف عـنـبــریـن افـتــاده درپــایـشخمار و خواب وبیماری و شوخی وسیه مستیز یک پـیمـانه مـی نوش…
سـهی سـروی که من دارم نظر بـر قد رعنایش | دو عـالـم چـون دو زلـف عـنـبــریـن افـتــاده درپــایـش |
خمار و خواب وبیماری و شوخی وسیه مستی | ز یک پـیمـانه مـی نوشـند می درچـشـم شـهلـایش |
سخن چندان که می ریزد زچـشم اوبـه آسانی | بــه دشـواری بــرون مـی آیـد ازلـعـل شــکـرخــایـش |
اگـر چـه سـرو دارد در بـغـل مـنـشـور رعـنـایـی | بـه جـای قـد خـجـالـت مـی کـشـد ازنـخـل بـالـایـش |
بــه دامـان قـیـامـت مـیـکـشـد دوران حـسـن او | کـه خـوبــی را رهـایـی نـیـسـت ازمـژگـان گـیـرایـش |
ز بــار دل بــه لـرزیـدن صـنـوبــر راسـبــک سـازد | اگــر در بــوســتــان در جــلــوه آیــد ســرو بــالــایـش |
ازان آن سـرو سـیمـین درنظـرها سـبـز مـی آید | کـه پــیـچـیـده اسـت دود آه عـاشـق بــرسـراپــایـش |
بـه آن زندگی چـون نسـبـت جـانان کـنم صـائب | که سیری هست ازجان، نیست سیری ازتماشایش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج