هر سر که بـه سودای خط و خال تـو افتـدچـون سایه همه عمر بـه دنبـال تـو افتـدواقف شـده از حـال شهیدان تـو در حـشـرهـر دیـده کـه بـر نـامـه اعـمـال تـو ا…
هر سر که بـه سودای خط و خال تـو افتـد | چـون سایه همه عمر بـه دنبـال تـو افتـد |
واقف شـده از حـال شهیدان تـو در حـشـر | هـر دیـده کـه بـر نـامـه اعـمـال تـو افـتـد |
آن چـشـم که بـندد نظر از منظر خـورشید | چشمی است که بر جلوه تمثال تو افتد |
آن کــار کــه جــز دادن جــان چــاره نــدارد | کاری اسـت که بـا غـمزه قتـال تـو افـتـد |
هر کس که خبـر شد ز گرفتـاری من گفت | بـیچـاره اسـیری کـه بـه احـوال تـو افـتـد |
ای مــرغ دل ار بـــاخــبـــر از لــذت دامــی | می کوش بـه حدی که پـر و بـال تو افتد |
ای خواجه گر این است طبیب دل عشاق | مشـکل که بـه فکر دل بـدحـال تـو افـتـد |
فـالـی بــزن ای دل ز پــی دولـت وصـلـش | بـاشد که خود این قرعه به اقبال تو افتد |
از شـعـلـه آه تــو فـلـک سـوخـت فـروغـی | آتــش بـــه ســراپــرده آمــال تــو افــتــد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج