دیده خون گشت و خون نمی خسبددل مـن از جـنـون نـمـی خـسـبــدمــرغ و مــاهـی ز مـن شــده خــیـرهکاین شب و روز چون نمی خسبدپـیـش از این در عـجـب هـمـی بـو…
دیده خون گشت و خون نمی خسبد | دل مـن از جـنـون نـمـی خـسـبــد |
مــرغ و مــاهـی ز مـن شــده خــیـره | کاین شب و روز چون نمی خسبد |
پـیـش از این در عـجـب هـمـی بـودم | کآسـمـان نـگـون نـمـی خــسـبــد |
آسمان خـود کنون ز من خـیره اسـت | کـه چـرا این زبـون نـمـی خـسـبـد |
عـشـق بـر من فسـون اعظـم خـواند | جان شنید آن فسون نمی خسبـد |
این یقـینـم شـدسـت پـیـش از مـرگ | کـز بـدن جـان بـرون نمی خـسـبـد |
هین خـمش کن بـه اصـل راجـع شـو | دیـده راجــعــون نـمــی خــســبــد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج