شـراب لـعـل مـی سـازد عـرق راروی گـلـگـونشقـدح لـبــریـز بـرمـی گـردد ازلـبـهـای مـیـگـونـشز طـوق خـویش سـازد حـلقـه نام سـرو راقـمریدرآن گلشن که گردد…
شـراب لـعـل مـی سـازد عـرق راروی گـلـگـونش | قـدح لـبــریـز بـرمـی گـردد ازلـبـهـای مـیـگـونـش |
ز طـوق خـویش سـازد حـلقـه نام سـرو راقـمری | درآن گلشن که گردد جلوه گر شمشاد موزونش |
غبارش لاله گون خیزد، نسیمش گلفشان باشد | بـه هر خـاکی کـه افـتـد پـرتـو رخـسـار گلگونش |
قـدح را شـوق آن لب شـهپـر پـرواز می بـخـشـد | بـه سـاقی احـتـیاجـی نیست در بـزم همایونش |
چـه پـروا دارد از سـنگ ملـامـت دشـت پـیمـایی | کـه از پـیـشـانـی واکـرده بــاشـد بـر مـجـنـونـش |
اگر شـیرین ز ناز و سـرکـشـی آتـش عـنان گردد | کـنـد فـرهاد رامـمـنون بـه عـذر لـنگ، گـلـگـونش |
چــه لـازم دورکـردن از حــریـم خـود سـپــنـدی را | کـه بــی آرامـی دل مـی بــرد از بــزم بــیـرونـش |
مرا رعنا غزالی می کشد درخـاک و خـون صائب | کـه جـای گـرد، مجـنون خـیزد از دامـان هامونش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج