شـمع دیدم گـرد او پـروانه ها چـون جـمع هاشمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمع هاشمع را چـون بـرفروزی اشـک ریزد بـر رخـاناو چــو بــفـروزد رخ عـاشــق بــری…
شـمع دیدم گـرد او پـروانه ها چـون جـمع ها | شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمع ها |
شمع را چـون بـرفروزی اشـک ریزد بـر رخـان | او چــو بــفـروزد رخ عـاشــق بــریـزد دمـع هـا |
چـون شـکـر گـفـتـار آغـازد بــبـیـنـی ذره هـا | از بــرای اسـتـمـاعـش واگـشـاده سـمـع هـا |
نـاامـیـدانـی کـه از ایـام هـا بــفــســرده انـد | گـرمی جـانش بـرانگیزد ز جـانشـان طـمع ها |
گر نه لطـف او بـدی بـودی ز جـان های غیور | مــر مــرا از ذکــر نـام شــکــریـنـش مـنـع هـا |
شمس دین صدر خـداوند خـداوندان بـه حـق | کـز جـمـال جـان او بـازیب و فـر شـد صـنع ها |
چـون بـر آن آمد که مر جـسمانیان را رو دهد | جـان صـدیـقـان گـریـبـان را دریـد از شـنـع هـا |
تـخـم امـیدی کـه کـشـتـم از پـی آن آفـتـاب | یـک نــظــر بــادا از او بــر مــا بــرای یـنــع هـا |
سایه جسم لطیفش جان ما را جان هاست | یـا رب آن سـایـه بـه مـا واده بــرای طـبـع هـا |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج