فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ١٥٠: چگونه جان برد صید از کمین چشم فتانش؟

چگونه جـان بـرد صید از کمین چشم فتـانش؟کـه گـیـراتــر بــود از خـون نـاحـق تـیـغ مـژگـانـشز فیض عشق بـر خورشید رخساری نظر دارمکه می ساید بـه ابـر از ب…

چگونه جـان بـرد صید از کمین چشم فتـانش؟کـه گـیـراتــر بــود از خـون نـاحـق تـیـغ مـژگـانـش
ز فیض عشق بـر خورشید رخساری نظر دارمکه می ساید بـه ابـر از بـس بـلندی تیغ مژگانش
اگـر شـمـع سـهـیل از آفـت صـرصـر فـرو مـیردتــوان روشـن نـمـود از پــرتـو سـیـب ز نـخـدانـش
پـی تـسـکـین خـاطـرآرزویی مـی کـنم رنگـینوگـرنـه مـن کـیم تـا بـاشـم زخـیل شـهـیـدانـش؟
سری شایسته سرگشتگی زلفش نمی یابـدازان رو بر هوا مانده است دایم دست و چوگانش
چو مغز پسته در شکر شود گم حنظل گردونتـبــسـم ریـزچـون گـردد دهـان شـکـر افـشـانـش
گـذارد بـنـد بـر پـا آسـمـان را کـوه تـمـکـینـشقــیـامــت را بــه رفــتــار آورد ســر و خــرامــانـش
دل خـود می خـوردموری اگـر مهمـان او گـرددمـخـور صـائب فـریب آسـمـان و خـوان احـسـانش

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج