گـل اندامـی کـه مـن دارم نظـربـرروی گـلـرنگـشز رنــگ آفــتــابــی، آفــتــابــی مــی شــود رنـگــشنمی دانم قـماش دسـت سـیمینش، همین دانمکـه کـار مـومـ…
گـل اندامـی کـه مـن دارم نظـربـرروی گـلـرنگـش | ز رنــگ آفــتــابــی، آفــتــابــی مــی شــود رنـگــش |
نمی دانم قـماش دسـت سـیمینش، همین دانم | کـه کـار مـومـیایی می کـند بـاشـیشـه ام سـنگـش |
نـمـی آیـد بــرون از خــانـه از شـرم تــمـاشــایـی | ز بـس چـسـبـیده بـرانـدام سـیمـین جـامـه تـنـگـش |
چه بـاشد صلح آن شیرین پـسر را چـاشنی یارب | که چون حلوای صلح از عاشقان دل می برد جنگش |
بـود چـون سـبـزه زیر سـنگ از نشـو و نما عـاجـز | زبــان عــرض حــال مـن زتــمـکــیـن گـرانـســنـگـش |
چه باشد حال دل در دست او یارب،که می پیچد | بـه خـود چـون زلـف جـوهر بـیضـه فـولـاد درچـنـگـش |
ز تـرک تـنگ چـشـمی مردمی صـائب طـمع دارم | کـه تـلـخ افـتـاده چـون بـادام کـوهـی دیـده تـنـگـش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج