مــنــع مــهــر غــیـر نــتــوان کــرد یــار خــویـش راهر که باشد، دوست دارد دوستار خویش راهـر نـگـاهـی از پـی کـاریـسـت بــر حـال کـسـیعـشـق مـی دانـ…
مــنــع مــهــر غــیـر نــتــوان کــرد یــار خــویـش را | هر که باشد، دوست دارد دوستار خویش را |
هـر نـگـاهـی از پـی کـاریـسـت بــر حـال کـسـی | عـشـق مـی دانـد نـکـو آداب کـار خـویـش را |
غـیر گو از من قیاس کار کن این عـشـق چـیسـت | مـی کـنـد بـیـچـاره ضـایـع روزگـار خـویـش را |
صید ناوک خورده خواهد جست، ما خود بسملیم | ای شکار افکن بـتـاز از پـی شکار خـویش را |
بـا تـو اخـلاصـم دگر شـد بـسـکه دیدم نقض عهد | مـن کـه در آتـش نـگـردانـم عـیـار خـویـش را |
بـاده این شـیشـه بـیش از سـاغـر اغـیار نـیسـت | بـشـکـنیم از جـای دیگـر ما خـمار خـویش را |
کار رفت از دست ،وحشی پای بستی کن ز صبـر | ایـن بــنـای طــاقــت نـااســتــوار خــویـش را |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج