هم بـه حـرم هم بـه دیر بـدر دجـا دیدمـتتـا نـظـرم بـاز شـد در همـه جـا دیدمـتسـینـه بـرافـروخـتـم، خـانه فـروسـوخـتـمدیده بـه خود دوخـتـم، عین خدا دید…
هم بـه حـرم هم بـه دیر بـدر دجـا دیدمـت | تـا نـظـرم بـاز شـد در همـه جـا دیدمـت |
سـینـه بـرافـروخـتـم، خـانه فـروسـوخـتـم | دیده بـه خود دوخـتـم، عین خدا دیدمت |
دل چـو نهادم بـه مرگ، عـمر ابـد دادی ام | خو چو گرفتم به درد، محض دوا دیدمت |
ز آتش لب تشنگی رفت چو خاکم بـه بـاد | خـضـر مسـیحـا نفـس، آب بـقـا دیدمـت |
از خـط عـنـبـرفـروش مـردفـکـن خـواندمـت | وز لـب پـیمـانه نوش هوش ربـا دیدمـت |
بـنده عاصـی منم خـواجـه مشـفق تـویی | زان که بـه مزد خـطـا، گرم عطـا دیدمت |
چشم فروغی ندید چون تو غزالی که من | هم بـه دیار خـتـن هم بـه خـتـا دیدمـت |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج