یار بـر من در فـشـاند از لؤلوی مکنون خـویشطـالـعـم مـسـعـود کـرد از طـلـعـت مـیمـون خـویـشزآن نگـار خـوش نمک دیگ دل مـا جـوش کـردکآتــشــی در مــا فــ…
| یار بـر من در فـشـاند از لؤلوی مکنون خـویش | طـالـعـم مـسـعـود کـرد از طـلـعـت مـیمـون خـویـش |
| زآن نگـار خـوش نمک دیگ دل مـا جـوش کـرد | کآتــشــی در مــا فــگــنـد از روی آذرگــون خــویـش |
| گفت رو از خط ما تعویذ جان کن زآنکه نیست | مـارگــیـر زلـف مـا در عــصــمـت افــســون خــویـش |
| ای لـفـیـف جـان تــو مـعـتــل آفـتـهـای طـبــع | عـشـق مـا هر ناقـصـی را کـی کـند مقـرون خـویش |
| هرکه او در دام ما افتـاد و دادش دانه عـشـق | همچـو مرغ کـشـتـه گـردد هر دم اندر خـون خـویش |
| گر خوهی کز زند عشق اندر تـو افتـد آتـشی | نـار شـهوت را بـکـش در طـبـع چـون کـانـون خـویش |
| ای بـصابـون ستـایش خـویشتـن را کرده پـاک | ایـن هـمـه نـاپـاکـی تـو هـسـت از صـابــون خـویـش |
| هرچه در ضمن کتـب لفظیست دانی معنیش | آخـر ای عـالـم چـرایی جـاهـل از مـضـمـون خـویـش |
| حـکـم افـلـاطـون رایت گـر همه حـکـمـت بـود | چــون ارسـطـو کـن خــلـاف رای افـلـاطـون خــویـش |
| زآن نــداری روشــنــایـی کآهــن ســرد دلــت | چـون درون آیـنـه اسـت ای صـیـقـل بـیـرون خـویـش |
| از مــتــاع دیـگــران بــازار خــویـش آراســتــی | زین چنین سودا چه باشد سودت ای مغبون خویش |
| اهل دل در کـار خـرج از معـدن جـان می کنند | صـرف کـن سـیـم و زر از گـنـجــیـنـه قـارون خـویـش |
| ای بـتـزویر و حیل چـون سامری گوساله ساز | گـاو بــازی زیـن نـمـط کـم گـیـر بــر گـردون خــویـش |
| از اشــاراتــی کـه کـردم مـن تــرا دادم شــفـا | گـرچـه رنـجــورم عـلـاجــت کـردم از قـانـون خـویـش |
| چـون تـرازو راسـت شو تـا سـیف فرغانی تـرا | سـیـم و زر مـوزون دهـد از طـبــع نـامـوزون خـویـش |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج











