بـه پـیش تـو چه زند جـان و جـان کدام بـودکه جان تویی و دگر جمله نقش و نام بوداگر چـه ماه بـه ده دسـت روی خـود شویدچـه زهـره دارد کـان چـهـره را غـلـام…
بـه پـیش تـو چه زند جـان و جـان کدام بـود | که جان تویی و دگر جمله نقش و نام بود |
اگر چـه ماه بـه ده دسـت روی خـود شوید | چـه زهـره دارد کـان چـهـره را غـلـام بــود |
اگر چه عاشقی و عشق بهترین کار است | بــدانـک بـی رخ مـعـشـوق مـا حـرام بــود |
بـه جـان عـشـق که تـا هر دو جـان نیامیزد | جـدایـیـسـت و مـلـاقـات بــی نـظـام بــود |
شـراب لـطـف خــداونـد را کـرانـی نـیـسـت | وگــر کــرانــه نــمــایـد قــصــور جــام بــود |
بــه قـدر روزنـه افـتــد بــه خــانـه نـور قـمـر | اگر بـه مشـرق و مغـرب ضـیاش عـام بـود |
تـو جـام هـسـتـی خـود را بــرو قـوامـی ده | کـه آن شـراب قـدیـمـسـت و بــاقـوام بـود |
هـزار جـان طـلـبـیـد و یـکـی بــبـردم پـیـش | بـگـفـت بــاقـی گـفـتـم بـهـل کـه وام بـود |
رفیق گشتـه دو چشمش میان خوف و رجا | بـرای پـخـتـن هر عـاشـقـی کـه خـام بـود |
هزار خـانه بـه تـاراج بـرد و خوش قنقیست | سـلـامـتــی هـمـه تــاراج آن سـلـام بــود |
درون خــانـه بــود نـقـش هـا نـه آن نـقـاش | بـه سـوی بـام نگـر کـان قـمر بـه بـام بـود |
رسید مژده بـه شامسـت شمس تـبـریزی | چـه صـبـح ها کـه نماید اگر بـه شـام بـود |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج