ای شـده از پـی جـامه ز لبـاس دین عورروبه حیله گری ای سگ پوشیده سمورعسلی پوشی و گویی که بـفقرم ممتازشـتـران بـا تـو شریک اند بـپـشمینه بـورنشـوی ره روا…
ای شـده از پـی جـامه ز لبـاس دین عور | روبه حیله گری ای سگ پوشیده سمور |
عسلی پوشی و گویی که بـفقرم ممتاز | شـتـران بـا تـو شریک اند بـپـشمینه بـور |
نشـوی ره رواگر مخـرقـه را خـوانی فـقـر | نـشـود رهبـر اگـر مـشـعـلـه بـردارد کـور |
ره بـدین رفـتـه نگردد که تـو غـافل گویی | که بشیرین سخن از خلق بـرآوردم شور |
سامری گاو همی ساخت ز زر تا خلقی | بــخـری نـام بــرآرنـد چــو بــهـرام بــگـور |
بـا وجود شکمی تنگ تـر از چشم مگس | چند از بـهر گلو سعی کنی همچون مور |
طمع خام بـبـر از همه کس تـا پـس ازین | گـرده قـسـمـت تـو پـخـتـه بـرآیـد ز تـنـور |
مـال را خـاک شـمـر رنج مـبـین از مـردم | نوش را تـرک کـن و نیش مـخـور از زنبـور |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج