فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 6 مرداد 1403

شماره ١١: منقار من ز صبح ازل بود دانه سوز

مـنقـار مـن ز صـبـح ازل بـود دانه سـوزدر بـیـضـه بــود نـالـه مـن آشـیـانـه سـوزای بخت، چشم باز کن این بزم راببینمـایـیـم و آن نـگـار وشـراب بــهـانـه…

مـنقـار مـن ز صـبـح ازل بـود دانه سـوزدر بـیـضـه بــود نـالـه مـن آشـیـانـه سـوز
ای بخت، چشم باز کن این بزم راببینمـایـیـم و آن نـگـار وشـراب بــهـانـه سـوز
از چــشــم او مــدار تــمـنـای مـردمـیهرگز که دید مردمی از مست خانه سوز
خـاکسـتـرش بـه دامن صـرصر گره زندبـر طـور اگر نظر فکند حـسـن خـانه سـوز
بـلبل دگر به شعله آواز من کجاست ؟گـلـبـانگ من چـو بـرق بـود آشـیانه سـوز
صائب بـه قطع این غزل تـازه تـا رسـیدآتـش چـکـانـد از مـژه کـلـک زبــانـه سـوز

گروه کتاب پایگاه خبری شاعر


منبع : درج