ای سـخـت گـرفـتـه جـادوی راشـیری بـنـمـوده آهوی رااز سـحـر تــو احـولـسـت دیـدهدر دیده نـهاده ای دوی رابـــنــمــوده ای از تـــرنــج آلـــوکـی یافـت ت…
ای سـخـت گـرفـتـه جـادوی را | شـیری بـنـمـوده آهوی را |
از سـحـر تــو احـولـسـت دیـده | در دیده نـهاده ای دوی را |
بـــنــمــوده ای از تـــرنــج آلـــو | کـی یافـت تـرنـج آلـوی را |
سـحـر تــو نـمـود بــره را گـرگ | بـنموده ز گندمی جوی را |
مـنـشـور بـقـا نمـوده سـحـرت | طـومـار خـیال مـنطـوی را |
پـر بــاد هـدایـتـسـت ریـشـش | از سحر تـو جاهل غوی را |
سـوفـسـطـاییـم کـرد سـحـرت | ای تـرک نموده هندوی را |
چـون پـشـه نموده وقـت پـیکار | پــیـلـان تـهـمـتـن قـوی را |
تـا جـنـگ کـننـد و راسـت آرنـد | تقدیر و قضای مستوی را |
سوفسطایی مشو خمش کن | بـگـشـای زبـان معـنوی را |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج