بـا شکرخنده خوبان، نمک یاری نیستگـل ایـن بــاغـچـه را رنـگ وفـاداری نـیـسـتآنچنان داد ستم ده که خجالت نکشیخـنـده بـر تـیغ زنـد زخـم اگـر کـاری نـیسـتب…
بـا شکرخنده خوبان، نمک یاری نیست | گـل ایـن بــاغـچـه را رنـگ وفـاداری نـیـسـت |
آنچنان داد ستم ده که خجالت نکشی | خـنـده بـر تـیغ زنـد زخـم اگـر کـاری نـیسـت |
بـوی خون از دهن شیشه می می آید | عـالـمی امـن تـر از عـالـم هشـیاری نیسـت |
یک دم از رشک تـو آرام ندارد خـورشید | هیچ دردی بـتـر از غـیرت هـمـکـاری نـیسـت |
خـوبـی پـرده نشـینان بـه نگاهی بـرود | یوسـفی را نخـرد عشـق که بـازاری نیسـت |
می زنم بـوسـه بـه نقش قدم او صائب | بیش ازین شوق مرا طاقت خودداری نیست |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج