درخــت و بــرگ بــرآیــد ز خــاک ایـن گــویــدکه خواجه هر چه بـکاری تـو را همان رویدتـو را اگر نفـسـی ماند جـز که عـشـق مکـارکه چیست قیمت مردم هر آنچ …
درخــت و بــرگ بــرآیــد ز خــاک ایـن گــویــد | که خواجه هر چه بـکاری تـو را همان روید |
تـو را اگر نفـسـی ماند جـز که عـشـق مکـار | که چیست قیمت مردم هر آنچ می جوید |
بـشو دو دست ز خویش و بیا بـخوان بنشین | که آب بـهر وی آمد که دسـت و رو شـوید |
زهی سلیم که معشوق او بـه خـانه اوست | بـه سـوی خـانـه نـیـایـد گـزاف مـی پـویـد |
بـه سـوی مـریم آیـد دوانـه گـر عـیسـیسـت | وگـر خـر اسـت بـهـل تـا کـمـیـز خـر بـویـد |
کسی که همره ساقیست چون بود هشیار | چــرا نــبــاشــد لــمــتــر چــرا نــیـفــزویـد |
کسی که کان عسـل شد تـرش چـرا بـاشد | کـسـی کـه مـرده نـدارد بــگـو چـرا مـویـد |
تــو را بــگـویـم پــنـهـان کـه گـل چــرا خـنـدد | کـه گـلـرخـیش بـه کـف گـیـرد و بـینـبـویـد |
بـگو غـزل که بـه صـد قـرن خـلق این خـوانند | نـسـیـج را کـه خـدا بـافـت آن نـفـرسـویـد |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج