مرا خود با تو چیزی در میان هستو گـر نـه روی زیـبـا در جـهـان هـسـتوجـــودی دارم از مـــهــرت گـــدازانوجـودم رفت و مهرت همچـنان هستمبـر ظن کز سـرم سـو…
مرا خود با تو چیزی در میان هست | و گـر نـه روی زیـبـا در جـهـان هـسـت |
وجـــودی دارم از مـــهــرت گـــدازان | وجـودم رفت و مهرت همچـنان هست |
مبـر ظن کز سـرم سـودای عشقت | رود تـا بـر زمـینـم اسـتـخـوان هـسـت |
اگـر پـیشـم نـشـینـی دل نـشـانی | و گر غایب شوی در دل نشان هست |
بـه گفتـن راست ناید شرح حسنت | ولیکـن گفـت خـواهم تـا زبـان هسـت |
نـدانـم قـامـتــســت آن یـا قـیـامـت | که می گوید چـنین سرو روان هسـت |
تـوان گـفـتـن بـه مه مانی ولی ماه | نـپـندارم چـنین شـیرین دهان هسـت |
بـجـز پـیشـت نـخـواهم سـر نـهادن | اگـر بـالـیـن نـبـاشـد آسـتـان هـسـت |
بـرو سـعـدی که کـوی وصـل جـانان | نه بـازاریست کان جـا قدر جان هست |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج