عـزم کـجــا کـرده ای بــاز کـه بــرخــاســتــیمـوی بــه شـانـه زدی زلـف بـیـاراسـتـیمـاه چــو روی تــو دیـد گـفــت زهـی نـیـکـویسـرو که قد تـو دید گفـ…
عـزم کـجــا کـرده ای بــاز کـه بــرخــاســتــی | مـوی بــه شـانـه زدی زلـف بـیـاراسـتـی |
مـاه چــو روی تــو دیـد گـفــت زهـی نـیـکـوی | سـرو که قد تـو دید گفـت زهی راسـتـی |
آتش غوغای عشق چون بنشستی نشست | فتـنه آخـر زمان خـاست چـو بـرخـاستـی |
دوش در آن سـرخـوشـی هوش ز مـا میر بـود | کاسه که میداشتی عذر که میخواستی |
پــیـش عـبــیـد آمـدی مـرده دلـش زنـده شـد | بـاز چو بیرون شدی جان و تنش کاستی |
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج