زخم هایم، خودم را هم از من گرفته اند
سکــــوتِ تنــهایم را ،از من گرفته اند
نشانه رفته انگشتانِ مـردمِ شـــهر
آبرویم را دیگر از من گرفته اند
دردِ فراق را چون کوهی در بغل دارم
صبـــرِ تلــخِ دلم را از من گرفته اند
زنده به گـــورم درزنـــدانِ انفــــرادی
جان کندن هایم را هم از من گرفته اند
همچون دیوانه ای در زنجیر و خرابم
همـه هویتــــم را از من گرفـــته اند
به تاراج رفته این سیلِ موجِ سرکشم
ساحــلِ آرامــشم ، از من گرفته اند
دیده افروخته و لب به غم دوخته بودم
زخم هایم غم را حتی از من گرفته اند
من آن شقایـــقم که با داغ زاده شدم
خلوتِ داغ هایم را از من گرفته اند
۱۳ تیر ۹۶
شاعر شقایق سهندی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو