شروع شدحال پاییزم به زیرچتری از رویا
و من با شور و طنازی سرودم شعر یلدا را
چه زیبا محفلی دیدم شبیه حس نوروزی
پراز اکسیژن شادی ، بدور از غصه ی فردا
انار از شدت سرخی ترکها خورده لبهایش
تمام دانه هایش هم شده در کام مهمان ها
یکی آواز میخواند، و با تاری بلرزاند
دل وچشمان یاران رابه آهنگ خوش “گلپا”
عجب باران شوقی شدنگاه عاشقانی که
وصال افتاده برفال وشده گمگشته ای پیدا
چه شیرین است حافظ خواندن احساس دلبازی
و دورکینه هاراخط کشیدن،درشب یلدا
و یاد کودکان و مرد و زنهایی به زیر پل
که یلدایی ندارند و گرفتارند در سرما
خدا یا شاکرت هستم و با عشقی تو را گویم:
تویی یلداترین یلدا برای سرزمین ما !
(شقایق سرحدی)
شاعر شقایق سرحدی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو