آقای “بشدار سامی” (به کُردی: بەشدار سامی)، شاعر و فتوگرافیست کُرد در سال ۱۹۸۴ دیده به جهان گشود.
وی تاکنون سه کتاب شعر چاپ و منتشر کرده است:
– فردا روزی دیگر است
– رفتم، بخاطر عزیزان درگذشته
– امروز شنبهست اگر هیچ اتفاقی نیافتد
■□■
(۱)
[فراموش نشدنی]
در میان این جماعت تنها کسی که نتوانم به فراموشی بسپارمش، تویی!
تویی که باید در سفر همراهم باشی،
تویی که باید در خواب و رویاهایم حاضر باشی،
تویی که باید در رختخوابم آرام بگیری،
زنان دیگر، سهم مردهای دیگرند
…
شبهای گرم تابستان
وقتی ستارهها را تماشا میکنم
به یاد معشوقهام میافتم
سهم من تویی،
زنان دیگر، سهم مردهای دیگرند
تویی که هر روز پنجهزار مرتبه میگویمت:
— دوستت دارم!
(۲)
[از گل میترسم]
از شب میترسم، از بیخوابی، از سکوت، از صدا
از نوشیدن آب میترسم،
از تنهایی خوابیدن در تختخوابم،
از خاطرات،
از امروزی که تو در آن قدم نگذاری
…
از شب میترسم، از بیخوابی، از سکوت، از صدا
از تاریکی، از بر افروختن چراغ و
از تنهایی خوابیدن در تختخوابم.
از عشق میترسم
از قدمهایی که از من دور میشوند
از بازنگشتن میترسم
از خاطرات، از بیخوابی،
از موسیقی، از شب
از دوست داشتن میترسم.
من تنهایم،
تنهای تنها، که حتا از گل هم میترسم.
(۳)
[غروبی در اربیل]
دست در جیب پالتویم،
در جادهها
جادهای دور و دراز قدم میزدم.
زمستان،
باران،
و سرما بود.
دستهایم در جیبم میلرزید
آتشی نبود که خودم را با آن گرم کنم.
دست در جیب پالتویم،
در جادهها
جادهای دور و دراز قدم میزدم.
میرفتم و
کسی از من بیکستر در آن کوی و برزن نبود.
شعر: #بشدار_سامی
ترجمه: #زانا_کوردستانی