ناظم ِ آزاد
1- در ضمیر جمله ی عالَم ، نهان شد کان عشق
کان ما کانون این دنیا شد و ارکان عشق
2- این سمای ذره در چرخ و فلک ، کون و مکان
گِرد ذاتی هست و موجش ، در دل و دامان عشق
3- صحن تسلیم است و موج ، جمله علتها اسیر
جمع جبری هست و جای جمله معلولان عشق
4- موجی از تسلیم و علت ، موج دربند و اسیر
ناظمش آزاد و او شد ، علت سامان غشق
5- عقل آدم در پی علت به یک علت رسید
دید یک چرخ است و احکامش شده تاوان عشق
6- رو شود علت سپس ، عالِم چه پُر رو می شود
قطره ی علم است و عالِم جاهل از باران عشق
7- اصل چرخش گِرد کانون قابل انکار نیست
کل افلاک است و مرکز دست آن دستان عشق
8- مُنکران ! عاشقان ِ مست و وحشی عالِمند
علم توحید است و عالِم پیش ما مستان عشق
شاعر شجاع الدین شقاقی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو