پرستش مددی
من زنی را می شناسم بوی باور می دهد
آسمان یک تکه از برق نگاهش بوده است
صبح تا گل می کند ابیات من پی می برند
نور اصلن از تبار روی ماهش بوده است
من زنی را می شناسم در ردیف شعرهام
شاه بیت عشق را هر روز از بر می کند
بر خلاف کل مردم صاف تر از آسمان
هرچه می گویم صمیمی باز باور می کند
من زنی را می شناسم می نشیند پای ماه
روی اندام غزل دست نوازش می کشد
پای بغض ساده من از سر شب تا سحر
از گلویش یک رباعی آه سرکش می کشد
باغ سبز دامنش طعم شقایق می دهد
گلشن پیراهنش لبریز سوسن می شود
روی لبهای قشنگش سایه ی لبخند شوق
پشت پلکش از نفس هایم مزین می شود
من زنی را می شناسم بی غزل هم مادر است
اشک او وقت ” پرستش ” می نشیند در غزل
جمعه تا جمعه به لبخند نگاهش می رسد
تا مرا مانند لبخندش ببیند در غزل
گرچه حالا تو زنی را می شناسی مثل ماه
نور در چشمان او هر روز و شب لم می دهد
تو زنی را می شناسی ساده تر از آسمان
توی بیت آخرم هر شب عجب لم می دهد
پرستش مددی
۱۳۹۵.۰۶.۱۸
بخش چهار پاره | پایگاه خبری شاعر
منبع: سایت شعر ایران