شاه بودي و التماس شدم( مسعود يوسف پور)
شاه بودي و التماس شدم
با دو دست تو در تماس شدم
سمت محراب رفتي و ناگاه
سجده كردي ، خدا شناس شدم
ركعتي شفع خواندي و محو
قل اعوذ بربّ ناس شدم
آينه بودي و خدا آمد
مات و مبهوت انعكاس شدم
تو نخواستي كه شك بكنم
با نگاه تو بي حواس شدم
چارمين رب الارض ما ! سجاد !
روز ميلاد تو مبارك باد
آسمان ها به هم مدد كردند
طالعت را سحر رصد كردند
در زمين پا نهادي اما دير
بس كه اين بين جزر و مد كردند
بعلاوه شدم به عشق شما
صفر بودم مرا عدد كردند
امتحاني گرفته و هر كس
لايق تو نبود ، رد كردند
تو ازل بودي و به دست حسين
تا رسيدي تو را ابد كردند
چارمين رب الارض ما ! سجاد !
روز ميلاد تو مبارك باد
بي تو محراب ها نماز نداشت
مسجدي درب هاي باز نداشت
سجده ام با تو شد سرافرازي
بي تو اين كار امتياز نداشت
قدسيان زير دين تو رفتند
قبل تو آسمان فراز نداشت
كعبه شد قبله گاه تو ورنه
اين مكعب جواز ناز نداشت
سر و كارش به دوزخ افتاده است
هر كس اينجا تو را نياز نداشت
چارمين رب الارض ما ! سجاد !
روز ميلاد تو مبارك باد
اي فراز صحيفه هاي سما
روشنايي چشم خون خدا
پيش ما روضه اي نميخواني ؟
از مصيبات دشت كرب و بلا
بين روضه به جان عمه قسم
سمت دروازه هاي شهر نيا
غيرت الله ِ زخم ديده دشت !
تو كجا مردم بدون حيا؟
چشم ها خيره تر شدند ، آري
جاي عباس خالي است اينجا
واي بر حال چشم هاي عدو
كه خجالت نمي كشند از ما
طشت را در خرابه آوردند
از نگاه سه ساله واويلا …