در ذهن مرا دلبر یک دم تجسم کن
من را بکن پیدا هی قائم و هی گم کن
من را بکن پیدا هی قائم و هی گم کن
این دل شدست مالت، با دل مدارا کن
یارا بگیر این دل، بر دل ترحم کن
دلبر تو میبینی این دل شدست مالت
خالی تو این دل را از حرف مردم کن
تو زمین و من بذرم، بر بذر ببخش نیرو
یارا بکن سبزم من را چو گندم کن
یارا تو من باش، در کنار من سرکن
معشوق بپذیر منرا دوری از این قوم کن
زیبا شدست عشقت در جان و دلم هردو
در وصف دلت یارا شعری ترنم کن
با من بزن حرف و از دل برون کن درد
از درد فراغت یار با من تکلم کن
ای یار بخوان این شعر با سرشت زیبایت
این را بخواندی تو با عشق تبسم کن .
شاعر شاهرخ کبیر
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو