هر روز ، نیمروز بر پای خود سوارم و از کوچه های شهر رو می نهم چو باد به سوی سرای خویش در زیر پای من سیگارهای له شده ی نیمسوخته خاموش می شوند با …
هر روز ، نیمروز بر پای خود سوارم و از کوچه های شهر رو می نهم چو باد به سوی سرای خویش در زیر پای من سیگارهای له شده ی نیمسوخته خاموش می شوند با دود و با غبار همآغوش می شوند هر روز ، شاتمگاه با گاری شکسته ی خورشید می روم از کوچه های عمر به سوی سرای مرگ در زیر چرخ گاری خورشید ، روزها این روزهای له شده ی نیمسوخته خاموش می شوند با دود و با غبار همآغوش می شوند
گروه کتاب پایگاه خبری شاعر
منبع : درج
منبع : درج