تنها بمان _بی من _ تو اِی محبوب بی دردم
من میروم … جوری که دیگر بر نمیگردم
من میروم … جوری که دیگر بر نمیگردم
تو جای من بودی ، به جز رفتن چه میکردی؟
راهی نمانده! … تا همین جا ساده گی کردم
هر روز با مرد جدیدی هم قدم بودی
گفتی که دنبال هوای تازه میگردم
ای کاش با من یک قدم … اصلاً دو سانتی متر
بودی _ بِبینی با کِسالَت ها چه میکردم
جای تو آمد تا بماند یک غم سَمّی
من هر شب از مَسمومیّت … هِی گریه قی کردم
از آخرین باری هم از دستش که در رفتم
کارش شده اینکه بگیرد تحت پِیگردم
دیوانه وار از فکر تو … از خود گریزانم
شاید که با مُردن فقط آسوده میگردم
تنها خیابان گَرد این شب های گُرگانم
حتّی تمام کوچه ها را دوره میگردم
صدها غزل قربانی این عشق واهی شد
ای کاش درد شاعری را چاره میکردم
من شعر را … بعدش تو را هم میکُشَم در خود
یک وقت هم دیدی خودم را … خودکشی کردم
شاعر سیّد اویس میرآییز
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو