میروم از خودم جدا بشوم
دور باشم کمی ز دور و برم
ماندن از آن من نبوده و نیست
من که عمریست دور و دربدرم
.
میروم تا کلاغ قصه ی ما
بار دیگر به لانه اش نرسد
میروم تا که رفته باشم و بس
تا نگویند نیست بال و پرم
.
من نخستین رسول مغلوبم
سنگ شیطان به سینه میکوبم
روز و شب در تبم در آشوبم
پای تا سر تناقضم ضررم
.
عازمم در نشیب ویرانی
هر طرف آیه ی پشیمانی
من صبورم ولی نمیدانی
جای دندان نمانده بر جگرم
.
من به اندوه دل نمیبندم
توامان وقت گریه میخندم
عقل خود را به دور افکندم
تا ببینم چه میرود به سرم
.
بین این مردمان بازیگر
نیست یک آشنای یاریگر
من به پایان رسیده ام دیگر
درد خود را بگو کجا ببرم
.
سید مرتضی موسوی
دوازدهم شهریورماه نود و شش
تبریز
دور باشم کمی ز دور و برم
ماندن از آن من نبوده و نیست
من که عمریست دور و دربدرم
.
میروم تا کلاغ قصه ی ما
بار دیگر به لانه اش نرسد
میروم تا که رفته باشم و بس
تا نگویند نیست بال و پرم
.
من نخستین رسول مغلوبم
سنگ شیطان به سینه میکوبم
روز و شب در تبم در آشوبم
پای تا سر تناقضم ضررم
.
عازمم در نشیب ویرانی
هر طرف آیه ی پشیمانی
من صبورم ولی نمیدانی
جای دندان نمانده بر جگرم
.
من به اندوه دل نمیبندم
توامان وقت گریه میخندم
عقل خود را به دور افکندم
تا ببینم چه میرود به سرم
.
بین این مردمان بازیگر
نیست یک آشنای یاریگر
من به پایان رسیده ام دیگر
درد خود را بگو کجا ببرم
.
سید مرتضی موسوی
دوازدهم شهریورماه نود و شش
تبریز
شاعر سید مرتضی موسوی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو