
سید علیرضا نعمت پور(پیمان)
“برای پدرهای گمنام”
***
گرچه بابا جز کمی گندم نداشت …
دست سوی سفره ی مردم نداشت
ساده بود و سر به کار خویش داشت
مثل ما یک روح سرگردان نداشت !
هفت بار از “قم” زیارت کرده بود …
یک تصور هم ز شهر” رم” نداشت !
شعر “حافظ ” هم برایش گنگ بود
چون نصیبی از “شراب” و “خم” نداشت
گرم بود اما به آیین خودش …
در اجاقش شعله ای هیزم نداشت.
آخرش هم بی خیال خویش شد
“او خرش از کره گی هم دم نداشت”!
***
خوش به حالش زندگی را ساده دید
انتظار ” هیچ ” از مردم نداشت