من بازپرسي عاشق از منظومه ای ز غير
عاشق شدم از کهکشان بر شعله ای شهیر
تو ناخدای هفت در راندی ز آتشي
من شعله ات آتش زدم از بند دل ز سیر
دیوانه ام، دیوانه چون درگیر آرزو
از قسمتی تا حکمتی من گشته ام به تیر
گل را به سحر از آرزو ارغند می شود
کافی است بر لباس تن باید شوم حریر
این لعبت از ديباي من هرگز نشد اطير
فرمانده ام،فرمان دهد از عشق من ضمیر
دردا که از نبض قلم شعرم حزين ز عشق
از عشق با تو گل کنم سرمایه ای خطیر
……………………………………………….
نابرده رنج
امتحان می کرد از عشقی تو من ما را
از قضا شعری بشد “گردن” شهنشا را
بعد تو از قصه من شعری نخواهم گفت
با تو من عاشق شدم دل داده ام ماه را
دفترم با تو نه بغضي عامدا دارد
در دلم از تو نوشتم شعر تنها را
برده ام مفروض لفظي را ز شعری من
گفته ام از قصه تو رنجی شدی لا را
سیده مریم جعفری
……………………………………………
صیحه ی باران
من از عطوفت تو در باران قدم زدم
از شعرهای عاشقی بی واژه نم زدم
تو از کجا شعر مرا از جان سروده ای؟
من با تو در هنگامه ی عشقی حرم زدم
من شعرهای عاشقی راندم ز یک نفس
از قصه بر عشق تو،من،ما لفظ غم زدم
دلخور مشو از شعر من اینجا ز دل حضور
از دلخوری آتش به یک سحر عدم زدم
سیده مریم جعفری
……………………………………………….
باران!چه بارانی!
چه باراني!که خود بی وقفه بند آمد
چه مجنوني،که بی لیلی به پند آمد
.
که من از شعر تو آدم ترم؟ هرگز
بدان از قصه ای شعرت بلند آمد
تو آن شعر منی از خط به خط پیدا
که از فردای تو دل سربلند آمد
غلامان روسیاه عشق را دیدند
که از چتر و تنی،دل بی گزند آمد
تو خود شیون تری از شعر باراني
بخوان از قند من،دل ارجمند آمد
تمامی از دلم مهتاب بارانی
که از قرصت زبانم شعر رُند آمد
سیده مریم جعفری
شاعر سیده مریم جعفری
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو