هرچند ز گریه خیسم و بارانیم هنوز
بنگر دلم کویر و بیابانیم هنوز
بنگر دلم کویر و بیابانیم هنوز
هرچند گه گذار و گذرها کنم ولی
روحم اسیر و در غل و زندانیم هنوز
دستی بسر نمیکشدم دست روزگار
من غرق روزگار پشیمانیم هنوز
قربان هرکه گشتم و کردم محبتش
دیدم به چوب دارم و قربانیم هنوز
پنهان نمیکنم ز وفاداری ام چه سود
در پیش چشم آنهمه پنهانیم هنوز
مهمان میان گلشن و گلها نبوده ام
در جمع هر مغیل ام و مهمانیم هنوز
خیری ندیده ام من ازین عالم نخست
دلخوش بروز آخر و آن ثانی ام هنوز
چون می نهی به ساحل دریای من قدم
بر هوش باش موجم و طوفانیم هنوز.
مرهم بجان خسته ی من نغمه و غزل
می بینی ام اگر به غزل خوانیم هنوز
شاعر سیدمحمود کاظمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو