فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 25 تیر 1404

پایگاه خبری شاعر

سیدمحمود کاظمی – در حسرت یار

تا به کی در حسرت یک لحظه با دلدار خویش
تا به کی گردم که جویم غمخوروغمخوارخویش

هرشب و هر روز مارا خواب غفلت برده است
کی شود تا ما بگردیم عاقبت بیدار خویش

در سرم سودای عشق و در گلویم بغض و آه
خسته ام زین روزگار و زینهمه تکرار خویش

درد بی عشقی چو زهری هرشبش نوشیدنست
یا که باید نوش یا بنمایم آن پیکار خویش

گاه گاهی گفت و گویی می کنم با دیگران
دلخور از آن دیگران و نادم از گفتار خویش

وای بر نامحرمان بی وفا و بی گذشت
وای بر مایی که میگوئیمشان اسرار خویش

آه ای سوداگران و هر زمان دنیا پرست
بگذرید آخر ز سودای من و بازار خویش

بسکه آزار از جهان دیدیم و جهل مردمان
گشته ام بیزار از دنیا و حال زار خویش

ای فلک با ما چه کردی در سرای زندگی
مانده ام در زیر تلی از غم و آوار خویش

مانده ام در کار چرخی کاین چنین ام غافل است
یا که ما غافل ز چرخ و مانده ایم در کار خویش


شاعر سیدمحمود کاظمی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو