“ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم”
خود غلط بود آنچه میپنداشتیم”
در تلاش و سعی تا ویران کنند
آنچه از عشق و محبت داشتیم
یاورانی سست عهد و حیله گر
حیله ها را حلیه ها پنداشتیم
گاه و گه بیگاه بر ما تاختند
ما که هردم مهربانی کاشتیم
غرق در جور و جفای روزگار
سینه از مهر و وفا انباشتیم
در کمینم کینه ها بودند و ما
پرچم صلح و صفا افراشتیم
لعنت و نفرین روا بر ما نبود
ما که از جان مایه ها بگذاشتیم
شکوه ها در دل چو باشد باز ما
چشم خود بستیم و هیچ انگاشتیم
شاعر سیدمحمود کاظمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو