خود را و مسلمین همه در رنج و در تعب
آن غاصبان دین که به جرم سقیفه ای
آن قوم اوس و خزرج و یاران بی نسب
آنان که در نماز و نیاز مست بندگی
صورت مثال روز و به سیرت شهیر شب
ظاهر چو بندگان خدای دو عالم اند
باطن اسیر جاه و جهان و زر و ذهب
موجی ز حکم و داعی و طوفان ادعا
اما کجا به دل به خدا رهروان رب
شوری درون سینه ولی جنس شوره زار
در حب جاه و جهل و جهال آشنای تب
مطلوبشان تمام زمین است و آسمان
بر هرچه دیده طالب و بر غیر او طلب
عرفان و عرف و عارفشان هرچه خود کنند
گویی نه حکم واجب و فرمان مستحب
دلها اسیر مکنت و ظاهر به نکهت است
اما غریبه با گل و گلخانه ی ادب
منفور گشتگان زمین چون شکسته شد
حرم و حریم خانه ی شاهنشه عرب
آن شیر خیبر، او که جوانمرد روزگار
آن پادشاه جود و سخاوت ابا وهب
وآن لحظه را چو دید و چو شمشیر در نیام
داند خدا فقط که چه گفتش بزیر لب
دیدش صلاح دین و دمی چون سلاح خویش
رای اش به اول آمد و اولی و منتخب
هر روز و هر زمان که چنین سر نمیشود
باشد که تا خدای دو عالم کند غضب
تبت یدا ابی لهبن شد نثارشان
بر هرکه از ذراری و فرزند بو لهب
شاعر سیدمحمود کاظمی
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو