به پایم قید و ریسمانی ست که فکرش را نمی کردم
نمی دانم چرا با من چنین تا می کند دنیا ؟!
رفیقِ ناجوانمردی ست که فکرش را نمی کردم
زهیچ گرگی نترسیدم در این تحمیل بوران ها
به شب روباه و کفتاری ست که فکرش را نمی کردم
مدار جور گردون را به چرخ زندگی گشتم!
سرم در حول پرگاری ست که فکرش را نمی کردم
چه نزدیک است پایانم به آغازی دگر باره
به دوِرِ گردنم بندی ست که فکرش را نمی کردم
” گذشتم از پل دیروز به شوقِ ذوق فرداها
که امروز بالِ پروازی ست که فکرش را نمی کردم “
نگاهم پرتو خورشید، دراین شب های ظلمانی
به هر ره می روم نوری ست که فکرش را نمی کردم
چه باک است عاشقان را از غم دوری
که کوکش ساز آهنگی ست که فکرش را نمی کردم
شدم آن عاشق و مجنون، دلم را برده لیلایی
تبر بر دوش فرهادی ست که فکرش را نمی کردم
پی نوشت:
برو ای دوست مزن طعنه که مستم من!
نگاهم مست دریایی ست که فکرش را نمی کردی
مرا از بیم فرداها هراسی نیست، می دانی؟
به دستم جوهر رنگی ست که فکرش را نمی کردی
سیدمحمدرضاموسوی(م.پرواز)
شاعر سیدمحمدرضاموسوی (م.پرواز)
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو