سیدحسین موید
زیبا و دل آرا و فریبا هستی
در خانه ی دل یکه و تنهاهستی
در خانه ی من من از خودم بیگانه ام
ای ماه فقط تویی که آنجا هستی
محبوب من از غم تو دلخون تا کی
از حلقه ی دوستانه بیرون تا کی
تا کی بخوریم و خم به ابرو نزنیم
از هر غمی آمده شبیخون تا کی
از قوم مغول غم تو خونریز تر است
از تیغه ی شمشیر عمر تیز تر است
سالی که بهار بی تو آغاز شود
پاییز برای من دل انگیز تر است
در آیینه تصویر زنی باشد و بس
در پنجره ماه روشنی باشد و بس
سهم من دلداده از این بارش نور
از دور نگاه کردنی باشد و بس
یار باقی دیدار باقی
من اگر یک شب در پیش شما بنشینم
چه غزلهای بدیعی که از آن میچینم
چه کنم فاصله ای هست میان من و تو
که تو دارایی و صد البته من مسکینم
ماه با شیشه ی قرص آمده در میکوبد
یک نفر آمده انگار پی تسکینم
بی تو تنها مگر این ماه مرا دریابد
ماه را دیده ام انگار تو را میبینم
هرچه پروانه در این دشت همین دوروبرند
جای پای تو مگر مانده لب پرچینم
می شوم ماهی دریای خیالات محال
پشت آن پنجره تا عکس تو را میبینم