تو درخواب خوشی ومن دوچشمم خیس وبارانی
نفهمیدی چه ها دارم دراین شبهای طوفانی
دلم خون و لبم خندان نهانم رانفهمیدی
چه کردی بادلِ زارم که غم شد کهنه مهمانی
دلِ شب ناله های من تودررویای شیرینی
توهدیه داده ای برمن دلی رسوا،غم ارزانی
نمیدانم چه گویم من نهانم راکه میفهمد؟؟
چگونه بازگویم من غم جان، درد پنهانی
شکستی قلب زارم را تو با جوروجفای خود
کنون من مانده ام تنها؛دلی پرخون و زندانی
شده تنهاپناه من دوچشمِ خیس و خیل اشک
نگاهم خیره بر شبها دلم درگیر حیرانی
#س احمدوند
شاعر سکینه احمدوند
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو