روزی به حرفم میرسی؛ من درکنارت نیستم
آن روز دیگر مرده ام ،چشم انتظارت نیستم
گفتم فراموشم مکن عاشق به چشمانت منم
رفتی ونشنیدی دگر، من دردیارت نیستم
جوروجفا کردی توباقلب پریش وخسته ام
شدروزگارمن خزان،دیگر بهارت نیستم
دردام چشمانت اسیر،دل بود واشکِ هرشبم
رستم زِ زندان و دگرمن درحصارت نیستم
دیگر نمینازم به عشق . آرام خوابیدم ببین
رفتم زدنیای تومن دیگر نگارت نیستم
برگور من گر آمدی الحمد را آهسته خوان
سیرم دگر محتاج آن شوروشعارت نیستم
#س احمدوند
شاعر سکینه احمدوند
بخش غزل | پایگاه خبری شاعر
منبع: شعر نو