فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 11 آذر 1403

پایگاه خبری شاعر

سکینه احمدوند – دلهره


دلهره در روح وجانم ریشه
زد

بغضهایم برتنم صد تیشه
زد

بازپاییز است و درسوز
وتبم

اشکهای بی مجالِ ، هر
شبم

بادوباران و تگرگ وبرف
نیز

چنگ‌و دندان بهرجانم کرده
تیز

پرزِ درد ورنج غمگینم
ببین

خنجر جورت دلم رازد
زمین

میرسی آخر به حرفم بی
وفا

دل شکستی و نماندی گو،
چرا؟؟

تابه کی جورو جفا،
پژمرد گی

سیرگشتم من دگر از
زندگی

آنقدر زار و پریشان شد
دلم

این چنین افسرده گی شد
حاصلم

روز وشبهایم شده پر
اشک و آه

روزگارم شد تباه اندر
تباه

#س احمدوند

شاعر سکینه احمدوند

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو