فرهنگی، هنری و ادبی

امروز : 5 بهمن 1403

پایگاه خبری شاعر

سپهر صادق سمیعی – سکوت

ای که دل در گرو توست در این فصل خزان
آن به زنجیر مبرش، نیست بر او هیچ توان

شعله پروانه نسوزاند که افسانه شود
آتشش فاش کند هر چه که بوده ست نهان

یوسف مصر گهی طعنه به یعقوب زند
مشق اعمی بس تو را، سهم منست زعم و گمان

این چه حکمیست که حاکم هم بر آن بنده شود
قاضی و محکمه را نیست بر آن، چون و چنان

چه ستبر سینه که نزدش جز عنین هیچ نبود
وادی عشق نباشد غره را هیچ نشان

چاره را عاجز این راه نمی داند و بس
تاجری خسته که گم کرده همی سود و زیان

رسم افتادگی و بی سر و سامان شدن ست
بی سران پادشهان اند، در آن کون و مکان

ساکت آن روز زبان بست و همی هیچ نگفت
ورنه اش درد دلی بود که می گشت عیان

شاعر سپهر صادق سمیعی

بخش غزل | پایگاه  خبری شاعر


منبع: شعر نو